سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با خرد، ژرفای حکمت و با حکمت، ژرفای خرد بیرون آورده می شود . [امام علی علیه السلام]

عارف نمایان

بسم الله الرحمن الرحیم | خانه | ارتباط | مدیریت

کمیل :: 85/3/27:: 4:42 صبح

آنچه اهمیت دارد اینکه دراویش منحرف، در هر مرحله‌ای از مراحل سیر و سلوک قرار داشته باشند و حتی اگر به مرحله ی نهایی نیز برسند، عملاً عضو جامعه نبوده و از جرگه ی اجتماع خارج می‌باشند بلکه اساس مذهب و رفتار عملی‌شان، بر عزلت و گوشه‌گیری از جامعه نهاده شده است. پس آنها در جامعه هیچ نوع مسئولیتی ندارند و وظیفه ی آنها منحصر در این است که فقط خودشان را بر طبق پندار انحرافی ای که دارند به خیال خود به کمالات عالیه و در نهایت به خیال خود به خدا برسانند و به کسی کار نداشته باشند. پس کسی که به اعتقاد خودش عضو جامعه نباشد، بالطبع نباید برای جامعه و افراد آن زحمتی متحمل شود و کاری انجام بدهد و باری را از دوش مردم بردارد. و اگر به زندگی نامه ی اقطاب و دراویش معروف عالم تصوف نظر انداخته شود[1]، نیز این مسئله ثابت می‌شود که هیچ‌کدام از آنها کاری را که به نفع مردم و جامعه باشد انجام نداده است و هیچ وظیفه و مسئولیتی را در قبال جامعه و اطرافیان خود بر عهده نگرفته است. و با این رفتار و اعتقادشان در مسیر مخالف با دستورات و برنامه‌های اسلامی و شرعی حرکت کرده‌اند. چون در دین مبین اسلام که مطابق با مقتضیات فطری انسان و مبتنی بر امور اجتماعی بشر می‌باشد، نسبت به مسائل و نیازهای مردم، قوانین و دستورات مشخصی وجود دارد. در اسلام بسیاری از امور به عنوان واجب کفایی مطرح است و خیلی از کارها به عنوان مستحب و حتی بعضی از کارها مثل به دست آوردن نفقه از برای برخی به صورت واجب عینی مطرح است. پس بنابر دستورات اسلام و همچنین بنابر اقتضای نیازهای جامعه باید هر عضو جامعه به نحوی به یکی از این کارها مشغول باشند. مثلاً: دین مبین اسلام مردم را به سوی تحصیل علم دعوت می‌کند.[2] تا هر فرد با علم و دانشی که به دست می‌آورد، در حالی که خود را از جهل نجات می‌دهد، مردم را نیز از جهل و نادانی برهاند. اسلام مردم را به سوی تفقّه در دین دعوت می‌کند تا عده‌ای فقیه و مجتهد شوند.[3] و بر علوم دینی تسلّط پیدا کرده و احکام الهی را از منابع آن به دست آورده، به مردم ابلاغ کنند. همچنین اسلام مردم را به سوی جهاد و تسلط بر امور نظامی و دفاعی دعوت می‌کند[4] تا بتوانند از جامعه در برابر دشمن دفاع کنند. به هر صورت، هر دعوتی که در دین اسلام به سوی هر تکلیف، برای این است که جامعه اسلامی از کمبود و نقص عاری گردد و هر کدام از افراد جامعه، قسمتی از کارهای مربوط به اجتماع را به عهده بگیرند و باری را از دوش همدیگر بردارند. چون جامعه ی سالم به تمام اعضایش، در حدّ قدرت و وسعی که دارند نیازمند است و هیچ کس در جامعه، نباید اضافه بار باشد مگر کسانی که ناتوان و عاجزند و به هیچ نحو نمی‌توانند کاری در جامعه و حتی برای خودشان انجام دهند.

دراویش منحرف، اعم از اقطاب و غیر آنها حتی نسبت به علوم دینی و اعتقادی ولو در قالب قرآن حدیث و کلام اعتنایی ندارند چه رسد به علوم بشری که هیچ نوع احساس مسئولیتی از خود نشان نمی‌دهند، بلکه نسبت به آنها یا ساکت هستند و یا برخلاف آنها رأی و نظر داده و عملاً در جهت مخالف با این علوم قدم بر می‌دارند و لذا هیچ اثر و کتابی و هیچ مدرسه و مرکزیتی برای این امور از ناحیه صوفیه وجود نداشته و ندارد. آثار و مرکزیت آنها منحصر در شعر و شاعری و خانقاه‌ها و مجالس حلقه و ساخته های بیگانگان نسبت به اسلام و امثال اینها می‌باشد. و هرگز در برنامه‌ها و کارهایشان، پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه ی اطهار (علیهم السّلام) را اسوه و الگو قرار نداده‌اند. پس در حوزه‌های دینی و علمی نیز هیچ باری را از دوش مردم بر نداشته‌اند.

بنابراین صوفیه صرفاً مشغول سیر و سلوک عملی به امید رسیدن به مقام فناء(؟) می‌باشند. ممکن است دراویش منحرف معتقد باشند که از این راه سودی نصیبشان می گردد، در فرض موجود هم برای مردم و جامعه کمترین فایده ای ندارد. به زبان دیگر، بر فرض اینکه دراویش منحرف با سیر و سلوک به کمالات مطلوب برسند و صاحب کرامات بی معنی و بی ارزش در نزد پروردگار گردند، مانند مرتاض های  هندی و بودائی، کارهای خارق‌العاده (مثل بلعیدن میخ و سوزن و فرو بردن آلات قتاله به اعضای بدن خود) انجام دهند، مشکلی از مشکلات جامعه برطرف نمی شود!!! تاکنون شنیده نشده است یک درویش و یا یک قطب در محدوده ی  تخصص خودش خدمتی برای مردم انجام داده باشد و یا کرامات ظاهری و اراده ی  نفسانیه‌شان، باری از دوش مردم برداشته باشد، بلکه اغلب خودشان در مسائل معاش سربار جامعه بوده‌اند. اقطاب و دراویش در مسئله ی ایمان و هدایت مردم نیز هیچ نوع نقش مثبتی ندارند.

نتیجه اینکه دراویش به هیچ عنوان باری را از دوش جامعه بر نداشته اند، بلکه در تمام جهاتی که بحث شد، موجب انحطاط و اختلاف اجتماعی گردیده‌اند. بنابراین هیچ نیازی به وجود صوفی و قطب و امثال اینها در میان جامعه احساس نمی‌شود و مردم نیز با درایت به همین امر آنها را طرد کرده اند.

نکته مهم این است که این سیر و سلوک و اعمال هیچ نفعی برای خود صوفیه هم ندارد، زیرا اولاً از کجا معلوم است که این سیر و سلوک منتهی به کشف و شهود شود؟ چون هیچ دلیل عقلی و نقلی بر آن وجود ندارد به جز ادعای خود اقطاب و دراویش منحرف و این ادعا هیچ رابطه‌ ی منطقی با اثبات مدعا ندارد و صدق و کذب این ادعا، با توجه به عدم امکان اثبات هر کدام حالت تساوی دارد بلکه ممکن است کذب آن با قرائن موجود در حالات صوفی و با عدم انطباق آن با عقل و نقل ترجیح داده شود و بسیاری از دانشمندان اسلامی نیز بر پوچی ادعای دراویش منحرف تاکید دارند.

ثانیاً بر فرض اینکه دراویش یا سرکرده (قطب) آنها با سیر و سلوک به کشف و شهود نائل گردند، چه سودی از آن کشف و شهود عاید او می‌گردد؟ ما هیچ دلیلی اعم از عقل و نقل بر این نداریم که هر که به حالت کشف و شهود رسید، لازمه ی آن این است که در روز قیامت وارد بهشت می‌شود و سعادت حقیقی نصیب او می‌گردد. چون شیطان با اینکه با قطع و یقین به خداوند معرفت داشت باز هم نسبت به خدا کافر شد و جهنم جایگاه ابدی او گردید. اگر واقعاً انسان با اعمال صوفیانه به کمال و سعادت می‌تواند برسد، پس دیگر هیچ نیازی به دین، پیامبر، امام و قرآن وجود نخواهد داشت ولکن هرگز چنین نخواهد بود زیرا ممکن نیست و محال است انسان با مخالفت با دستورهای خداوند و با زیر پا گذاشتن اوامر و نواهی خدا به او نزدیک شود و رضایت او را کسب کند و سعادت ابدی بر آن مترتب گردد. و درست به همین دلیل است که دراویش منحرف با دستورات الهی و شخصیت معصومان برخورد مناسبی ندارند و با قرآن مانوس نیستند و حتی در مواردی به مخالفت علنی با آن می پردازند. در مطلب قبل دیدید که دراویش منحرف به آسانی قصد تحریف قرآن را داشتند و حتی نمی دانند که معجزه ی قرآن عظیم، تحریف ناپذیری آن است.

پاورقی: [1] . رجوع شود به جلد اول کتاب خیراتیه. [2] . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، 1/35 و 36، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ بی تا. [3] . توبه آیه 122. [4] . انفال،‌آیه 60، و بقره آیه 190 و .... .

منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 . تصوف از دیدگاه ائمه اطهار، تألیف داود الهامی. 2 . خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه، تألیف آقا محمدعلی بهبهانی. 3 . تحقیق در زندگی جنید بغدادی، تألیف فریدالدین رادمهر.

منبع: اقتباس آزاد از سایت اندیشه قم.


موضوعات یادداشت

کمیل :: 85/3/2:: 11:33 صبح

در این مطلب فقط به ادامه بحث تحریف قرآن توسط دراویش منحرف می پردازم. و اگر بنا باشد به همه ی اشکالات این جماعت که وجدان خود را به ابلیس فروخته اند داد سخن برانم باید در شبانه روز 20 ساعت مطلب بنویسم! به ویژه که توهین ها و نشان دادن ماهیت ایشان در کامنت ها مشخص است و مردم فهیم خود قاضی خوبی خواهند بود. حتی در همین کامنت که خلاصه شده، ماهیت و ادب(؟) دراویش مشخص است. به توصیه ی یکی از دوستان وارد بحث های فرعی و بی حاصل با دراویش نمی شوم و همین یک مورد (تحریف قرآن) کافی است که دست اینها رو شود و «چون که صد آمد نود هم پیش ماست.» و فکر می کنم همه بدانیم که تحریف قرآن یعنی چه؟!!!! عبدالصالح.م(=مزدور) در وبلاگ خرقه نظری داده که چکیده ی آن در زیر آمده است:

نویسنده: عبدالصالح.م یکشنبه 31 اردیبهشت1385 ساعت: 16:34 - ببین اقای نا اقا ...کمیل و ممیل و بنده بده ... ‌[...] ببین اگه جرات دارید همه شعرحافظ رو بیار بیسواد ولدزنا .....حافظ در دنباله اون اشعار گفته از دست تو واون متعصبایس کور دل داره خرقشو می ندازه ..... ببین تحریف قران خواستیم جلز ولز کنی نون گیرت بیاد گوگوری وگوری .......بی پدر ومادر...   پست الکترونیک

این مزدور می گوید که هدفش از تحریف قرآن عصبانیت (جلز و ولز) ما بوده است. در این زمینه چند احتمال وجود دارد که در ادامه می آید:

1- دراویش منحرف شناخت کافی از قرآن عظیم و احادیث مشهور ندارند و به همین راحتی اشتباه می کنند. در این فرض که بهترین حالت برای دراویش است، میزان علم و سواد و نوع ارتباط ایشان با قرآن عظیم (که درمیان دراویش منحرف مهجور است) مشخص می شود.

2- دراویش منحرف با اهداف صهیونیستی قصد تحریف قرآن را داشته اند، اما به دلیل رسوایی زود هنگام مجبور شده اند بگویند که تحریف عمدی بوده است. در این صورت نیز مزدوری شان و وابستگی شان به رژیم اشغالگر قدس بیش از پیش مشخص می شود.

3- در خوش بینانه ترین حالت باید قبول کنیم که دراویش منحرف راست می گویند و قرآن را عمدا تحریف کرده اند تا شیعیان را عصبانی (جلز و ولز) کنند.

در این حالت نیز می توان به خوبی به ماهیت پلید دراویش پی برد. آیا کسی جز یک نا مسلمان برای عصبانی کردن مسلمانان اقدام به تحریف قرآن می کند؟ اگر کسی خود مسلمان باشد و قرآن را کلام خداوند بداند، حاضر می شود که آن را تحریف کند تا کسی را که به قرآن عشق می ورزد عصبانی نماید؟ جالب است که در همین کامنت دراویش منحرف اذعان کرده اند که ما از تحریف قرآن به اصطلاح جلز و ولز می کنیم ؛ یعنی اینکه اعتراف کرده اند ما به قرآن عشق می ورزیم. در این صورت هم چه تفکری در جهان حاضر می شود با تحریف قرآن مسلمانان را عصبانی کند؟ آیا به جز صهیونیزم؟ لطفا در وبلاگ خرقه پشمینه برخی از افشاگری ها را بخوانید.


موضوعات یادداشت

کمیل :: 85/2/31:: 1:29 صبح

عبدالصالح.م در وبلاگ خرقه کامنتی گذاشته که اصل کامنت و نقد آن، موضوع این نوشته است. هر کس با یک بار مرور کامنت فوق به میزان سواد و منطق نویسنده اش و دیگر دراویش منحرف پی خواهد برد.

نویسنده: عبدالصالح.م - شنبه 30 اردیبهشت1385 ساعت: 16:45- نه خدا توانمش گفت نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لا فتا را...........  علی ای همای رحمت تو چه ایتی خدا را  که به ما سوا فکندی همه سایه هما را .....  بر ای گدای مسکین ..(درویش) گدای عرفان و تصوف )در خانه علی (ع)زن که نگین ژادشاهی دهد از کرم گدا را .... ........................................وووووووووووو در اخر به خدا شناختم من .....به علی شناختم من به خدا قسم خدا را.....به علی شناختم من به خدا قسم خدا را ....... ببین ای کور دل وای کوردلان دوزخی متعصب ....شما همانهایید که در نهروان مولارا ترک کردید ....شما همانهایید که با تکیه بر باورهای غلط تعصبی مولا را مجبور به حکمیت کردید و دیدید چه شد ...ودیدید ابو موسا اشعری وشها چه کردند ....و دیدید برق سکه های معاویه و خدعه عمر و عاص چه کرد ....دیدید قران ناطق را چطور رها کردند و بر قران سر نیزه سجده نمودند.... ببینم مگر فرقی هست میان عبد و عبید ...عاشق و معشوق... مگر خدا نمی گوید در قران محکمش که هر که مرا شناخت عاشقم می شود و وقتی عاشقم شد بر من معرفت می یابد و مرا می شناسد و اگر عاشقم شد من هم عاشق او میشوم و وقتی عاشقش شدم در خود فنایش می کنم ..... این حلاج وشیها ست که این را می نمایاند ...... ای کوفیان اهل زر وزور ای متعصبان خر مذهب ...... بروید بروید ودور شوید ... شما را همان بس که با ملعبه های دنیاییتان برای گرفتن بهشت و هوری عبادت کنید ولی تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند.....      پست الکترونیک

ابتدا این آدم با سواد (؟) یا همان عبدالصالح.م تلاش می کند که سه بیت از شعر زیبای استاد شهریار را نقل کند. وی در همین نقل ساده هم ناتوان نشان می دهد. اول اینکه بیت اول شعر (علی ای ...) را در جای خود نمی آورد. و بعد در بیت (نه خدا توانمش...) غلط دارد و یکی از (گفت) ها (خواند) صحیح است! سپس در بیت «برو ای گدای مسکین» دو غلط املایی دارد و به جز این در میان مصراع، پس از مسکین کلمات «درویش، گدا، عرفان و تصوف» را آورده تا بگوید منظور استاد شهریار همین بوده است. در حالی که کسی که از ادبیات و شعر اندک مایه ای داشته باشد می داند که منظور استاد از گدای مسکین، معنی واقعی کلمه (سائل) است. اگر هم کسی سواد ادبی اش نم کشیده باشد و اگر مدعی دوستی حضرت امیر (ع) است باید بداند که حضرت امیر (ع) انگشتر خود را به گدایی بخشیدند که تقاضای کمک مالی کرده بود و آن شخص یک گدا بوده است و نه یک درویش مدعی عرفان!

عبدالصالح سپس از شعر استاد شهریار که در ستایش حضرت امیر (ع) سروده شده است، بدون هیچ دلیلی نتیجه گرفته که هر کس درویش نیست از خوارج است.    حالا این شعر چگونه این موضوع را ثابت می کند ، باید از نویسنده عالم دهر پرسید!

صرف نظر از بی ربطی این ادعا، باید گفت که در جنگ صفین (عبدالصالح این اسم را به خاطر بسپارد بد نیست، مبادا جایی سوتی بدهد) عده ای به حضرت امیر (ع) پشت کردند. و افراد محققی که این روزها به انحرافات دراویش می پردازند از شیعیان مخلص و ارادتمندان حضرت امیر (ع) هستند و از همین روی به تحریفات و دروغ های صوفیه نقد می زنند. اما صوفیه خود را العیاذ بالله عین حضرت امیر (ع) فرض کرده اند که هر کس با آنها نیست از خوارج است (؟!) البته همان گونه که توضیح داده شد، چسباندن این ادعا به این شعر خیلی خنده دار است!

وی سپس از اشتباه تاریخی خوارج مبنی بر نافرمانی از قرآن ناطق نتیجه می گیرد که میان عاشق و معشوق حائلی نیست. به همین خنده داری و بدون حتی یک صغرای کبرای معمولی. همین که برخی به سمت قرآن های بر سر نیزه رفته اند از دید این کامنت نشان می دهد که عاشق و معشوق یکی است.   بعد بلافاصله دست به تحریف خطرناکی می زند و مدعی آیه یا آیاتی می شود که در قرآن نیست:« مگر خدا نمی گوید در قران محکمش که هر که مرا شناخت عاشقم می شود و وقتی عاشقم شد بر من معرفت می یابد و مرا می شناسد و اگر عاشقم شد من هم عاشق او میشوم و وقتی عاشقش شدم در خود فنایش می کنم .....»  بهتر است عبدالصالح مزدور صهیونیزم بگوید که در کجای قرآن چنین مفاهیمی آمده است؟!

سپس از همین آیات جعلی بی خود و بی جهت نتیجه می گیرد که مخالفین دراویش ِ منحرف، متعصبان خر مذهب (؟) هستند. صرف نظر از بی ادبی ذاتی نویسنده و هم نوعانش، خود نویسنده باید بیاید و از نظر ادبی توضیح دهد که خر مذهب یعنی چه؟  سپس از همین جا هم نتیجه می گیرد که مخالفین دراویش برای حوری و بهشت عبادت می کنند! این همه غلط، بی منطقی و به ویژه تحریف قرآن فقط در یک کامنت ساده اتفاق افتاده است و «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»!


موضوعات یادداشت

کمیل :: 85/2/30:: 2:32 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه: در حالی که به دلیل اشتغالات گوناگون وقت آزاد کمی دارم و هیچ گاه برای وبلاگ نویسی انگیزه ای نداشته ام، پیش از این به فکر ایجاد یک وبلاگ نبوده ام. در مرور سایت ها و وبلاگ ها، به وبلاگ خرقه پشمینه برخوردم که به انحراف دراویش می پرداخت. یکی دیگر از وبلاگ هایی که نظرم را جلب کرد کنکاش بود که اگر چه راه و رسمش نبوی (ص) بود، ولی با نظراتش در وبلاگ خرقه به این امر می پرداخت. بالشخصه آرزو دارم که کنکاش در این زمینه بنویسد و شاید خود را بسیار به نویسنده ی آن نزدیک ببینم و شاید به همین دلیل بود که پس از یک بار نظر دادن در خرقه به این جرم شیرین متهم شدم که خود، نویسنده ی کنکاش باشم. و وقتی شماره موبایل خود را درج کردم، به جز یکی دو تماس مشکوک که چند ثانیه بیشتر طول نکشید، کسی از دراویش تماس نگرفت.  

و اما بعد: همه ی پست ها و کامنت های خرقه پشمینه و اغلب وبلاگ های دراویش منحرف را مرور کردم. معتقدم که خرقه پشمینه اشتباهاتی دارد. مهم ترین اشتباهش این است که گمان می کند دراویش واقعا به راه و مرام خود پای بندند و نمی داند که اینها به هیچ دین و آئینی پایبند نیستند و فقط در دکانی که اجانب به راه انداخته اند شاگردی می کنند تا دو ریال گیرشان بیاید. اگر چه پس از تذکرات کنکاش مبنی بر نوکری دراویش منحرف برای بیگانگان، دراویش و از جمله «حقیر فقیر» نویسنده وبلاگ ایلیا نوشته های ضد مردمی خود را پاک کردند، اما همچنان شواهد بیرونی و اینترنتی دال بر این قضیه هست که من بنا دارم در این وبلاگ به آنها بپردازم. به ویژه در کامنت های وبلاگ خرقه، دراویش سوتی های زیادی می دهند که من قصد بررسی شان را دارم. در این مجال آن قدر بگویم که عمده ترین وجه مشخصه ی دراویش مزدوری ایشان برای بیگانگان و دشمنان اسلام است و در مرحله ی بعد شیوه ی رفتاری ایشان است که تماما انحرافی و التقاطی می باشد. تا بعد.


موضوعات یادداشت

:: RSS ::
::موضوعات وبلاگ::
::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
عارف نمایان
::لوگوی دوستان::
::لینک دوستان::
خرقه پشمینه
الهمّ صلّ علی محمّد و ال محمّد
کنکاش
::آوای آشنا::
::اشتراک::
 
::وضعیت من در یاهو::
::آرشیو::
::طراح قالب::