آنچه اهمیت دارد اینکه دراویش منحرف، در هر مرحلهای از مراحل سیر و سلوک قرار داشته باشند و حتی اگر به مرحله ی نهایی نیز برسند، عملاً عضو جامعه نبوده و از جرگه ی اجتماع خارج میباشند بلکه اساس مذهب و رفتار عملیشان، بر عزلت و گوشهگیری از جامعه نهاده شده است. پس آنها در جامعه هیچ نوع مسئولیتی ندارند و وظیفه ی آنها منحصر در این است که فقط خودشان را بر طبق پندار انحرافی ای که دارند به خیال خود به کمالات عالیه و در نهایت به خیال خود به خدا برسانند و به کسی کار نداشته باشند. پس کسی که به اعتقاد خودش عضو جامعه نباشد، بالطبع نباید برای جامعه و افراد آن زحمتی متحمل شود و کاری انجام بدهد و باری را از دوش مردم بردارد. و اگر به زندگی نامه ی اقطاب و دراویش معروف عالم تصوف نظر انداخته شود[1]، نیز این مسئله ثابت میشود که هیچکدام از آنها کاری را که به نفع مردم و جامعه باشد انجام نداده است و هیچ وظیفه و مسئولیتی را در قبال جامعه و اطرافیان خود بر عهده نگرفته است. و با این رفتار و اعتقادشان در مسیر مخالف با دستورات و برنامههای اسلامی و شرعی حرکت کردهاند. چون در دین مبین اسلام که مطابق با مقتضیات فطری انسان و مبتنی بر امور اجتماعی بشر میباشد، نسبت به مسائل و نیازهای مردم، قوانین و دستورات مشخصی وجود دارد. در اسلام بسیاری از امور به عنوان واجب کفایی مطرح است و خیلی از کارها به عنوان مستحب و حتی بعضی از کارها مثل به دست آوردن نفقه از برای برخی به صورت واجب عینی مطرح است. پس بنابر دستورات اسلام و همچنین بنابر اقتضای نیازهای جامعه باید هر عضو جامعه به نحوی به یکی از این کارها مشغول باشند. مثلاً: دین مبین اسلام مردم را به سوی تحصیل علم دعوت میکند.[2] تا هر فرد با علم و دانشی که به دست میآورد، در حالی که خود را از جهل نجات میدهد، مردم را نیز از جهل و نادانی برهاند. اسلام مردم را به سوی تفقّه در دین دعوت میکند تا عدهای فقیه و مجتهد شوند.[3] و بر علوم دینی تسلّط پیدا کرده و احکام الهی را از منابع آن به دست آورده، به مردم ابلاغ کنند. همچنین اسلام مردم را به سوی جهاد و تسلط بر امور نظامی و دفاعی دعوت میکند[4] تا بتوانند از جامعه در برابر دشمن دفاع کنند. به هر صورت، هر دعوتی که در دین اسلام به سوی هر تکلیف، برای این است که جامعه اسلامی از کمبود و نقص عاری گردد و هر کدام از افراد جامعه، قسمتی از کارهای مربوط به اجتماع را به عهده بگیرند و باری را از دوش همدیگر بردارند. چون جامعه ی سالم به تمام اعضایش، در حدّ قدرت و وسعی که دارند نیازمند است و هیچ کس در جامعه، نباید اضافه بار باشد مگر کسانی که ناتوان و عاجزند و به هیچ نحو نمیتوانند کاری در جامعه و حتی برای خودشان انجام دهند.
دراویش منحرف، اعم از اقطاب و غیر آنها حتی نسبت به علوم دینی و اعتقادی ولو در قالب قرآن حدیث و کلام اعتنایی ندارند چه رسد به علوم بشری که هیچ نوع احساس مسئولیتی از خود نشان نمیدهند، بلکه نسبت به آنها یا ساکت هستند و یا برخلاف آنها رأی و نظر داده و عملاً در جهت مخالف با این علوم قدم بر میدارند و لذا هیچ اثر و کتابی و هیچ مدرسه و مرکزیتی برای این امور از ناحیه صوفیه وجود نداشته و ندارد. آثار و مرکزیت آنها منحصر در شعر و شاعری و خانقاهها و مجالس حلقه و ساخته های بیگانگان نسبت به اسلام و امثال اینها میباشد. و هرگز در برنامهها و کارهایشان، پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه ی اطهار (علیهم السّلام) را اسوه و الگو قرار ندادهاند. پس در حوزههای دینی و علمی نیز هیچ باری را از دوش مردم بر نداشتهاند.
بنابراین صوفیه صرفاً مشغول سیر و سلوک عملی به امید رسیدن به مقام فناء(؟) میباشند. ممکن است دراویش منحرف معتقد باشند که از این راه سودی نصیبشان می گردد، در فرض موجود هم برای مردم و جامعه کمترین فایده ای ندارد. به زبان دیگر، بر فرض اینکه دراویش منحرف با سیر و سلوک به کمالات مطلوب برسند و صاحب کرامات بی معنی و بی ارزش در نزد پروردگار گردند، مانند مرتاض های هندی و بودائی، کارهای خارقالعاده (مثل بلعیدن میخ و سوزن و فرو بردن آلات قتاله به اعضای بدن خود) انجام دهند، مشکلی از مشکلات جامعه برطرف نمی شود!!! تاکنون شنیده نشده است یک درویش و یا یک قطب در محدوده ی تخصص خودش خدمتی برای مردم انجام داده باشد و یا کرامات ظاهری و اراده ی نفسانیهشان، باری از دوش مردم برداشته باشد، بلکه اغلب خودشان در مسائل معاش سربار جامعه بودهاند. اقطاب و دراویش در مسئله ی ایمان و هدایت مردم نیز هیچ نوع نقش مثبتی ندارند.
نتیجه اینکه دراویش به هیچ عنوان باری را از دوش جامعه بر نداشته اند، بلکه در تمام جهاتی که بحث شد، موجب انحطاط و اختلاف اجتماعی گردیدهاند. بنابراین هیچ نیازی به وجود صوفی و قطب و امثال اینها در میان جامعه احساس نمیشود و مردم نیز با درایت به همین امر آنها را طرد کرده اند.
نکته مهم این است که این سیر و سلوک و اعمال هیچ نفعی برای خود صوفیه هم ندارد، زیرا اولاً از کجا معلوم است که این سیر و سلوک منتهی به کشف و شهود شود؟ چون هیچ دلیل عقلی و نقلی بر آن وجود ندارد به جز ادعای خود اقطاب و دراویش منحرف و این ادعا هیچ رابطه ی منطقی با اثبات مدعا ندارد و صدق و کذب این ادعا، با توجه به عدم امکان اثبات هر کدام حالت تساوی دارد بلکه ممکن است کذب آن با قرائن موجود در حالات صوفی و با عدم انطباق آن با عقل و نقل ترجیح داده شود و بسیاری از دانشمندان اسلامی نیز بر پوچی ادعای دراویش منحرف تاکید دارند.
ثانیاً بر فرض اینکه دراویش یا سرکرده (قطب) آنها با سیر و سلوک به کشف و شهود نائل گردند، چه سودی از آن کشف و شهود عاید او میگردد؟ ما هیچ دلیلی اعم از عقل و نقل بر این نداریم که هر که به حالت کشف و شهود رسید، لازمه ی آن این است که در روز قیامت وارد بهشت میشود و سعادت حقیقی نصیب او میگردد. چون شیطان با اینکه با قطع و یقین به خداوند معرفت داشت باز هم نسبت به خدا کافر شد و جهنم جایگاه ابدی او گردید. اگر واقعاً انسان با اعمال صوفیانه به کمال و سعادت میتواند برسد، پس دیگر هیچ نیازی به دین، پیامبر، امام و قرآن وجود نخواهد داشت ولکن هرگز چنین نخواهد بود زیرا ممکن نیست و محال است انسان با مخالفت با دستورهای خداوند و با زیر پا گذاشتن اوامر و نواهی خدا به او نزدیک شود و رضایت او را کسب کند و سعادت ابدی بر آن مترتب گردد. و درست به همین دلیل است که دراویش منحرف با دستورات الهی و شخصیت معصومان برخورد مناسبی ندارند و با قرآن مانوس نیستند و حتی در مواردی به مخالفت علنی با آن می پردازند. در مطلب قبل دیدید که دراویش منحرف به آسانی قصد تحریف قرآن را داشتند و حتی نمی دانند که معجزه ی قرآن عظیم، تحریف ناپذیری آن است.
پاورقی: [1] . رجوع شود به جلد اول کتاب خیراتیه. [2] . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، 1/35 و 36، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ بی تا. [3] . توبه آیه 122. [4] . انفال،آیه 60، و بقره آیه 190 و .... .
منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 . تصوف از دیدگاه ائمه اطهار، تألیف داود الهامی. 2 . خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه، تألیف آقا محمدعلی بهبهانی. 3 . تحقیق در زندگی جنید بغدادی، تألیف فریدالدین رادمهر.
منبع: اقتباس آزاد از سایت اندیشه قم.